کارن عزیز ماکارن عزیز ما، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 5 روز سن داره

عشق مامان و بابا

در عین ناباوری....

سلام فندق مامان   با یه صحنه ای مواجه شدم که از تعجب دهنم باز مونده بود   صبح یکم تو خواب غر غر میکردی برای همین به پهلو خوابوندمت تا دوباره بخوابی خودمم کنارت خوابم برد وقتی بیدار شدم دیدم شما دمر شدی و راحححححححححت خوابیدی برای چند ثانیه خشکم زده بود که چطور این اتفاق افتاده اولش فکر کردم بابا حمید دمرت کرده وقتی پرسیدم گفت نه!   اول این جوری بودی   و بعد این جوری شدی البته این قضیه مربوط به ۲۶/۱/۹۱ هستش ...
13 ارديبهشت 1391

آب بازی

الهی مامان فدات بشه که عاشق آب و حموم کردنی.............   تو حموم مثل یه ماهی می مونی............. ساکت ساکتی............. تا حالا جرات نکردم که حمومت کنم ولی با بابا حمید و مامان پروانه و بابا ممد کلیییییییییییییییی حموم رفتی   د !!!!!!!!!!!!! مامان عکس نگیر اخه لختممممممممممممم ای بابا اخه زشته............   وقتی هم که از حموم میای بیرون خوردنی میشی........... منتظری تا زود لباساتو تنت کنیم - شیر بخوری - بخوابی........... گاهی وقتا هم خوابت میبره گاهی هم عصبانی از دست من که چرا اننننننننننقدر ازت عکس میندازم   ...
12 ارديبهشت 1391

من یک نوزادم ؛

من یک نوزادم ؛ نگاهم کن، با چشمانم دنبالت می کنم.   من یک نوزادم ؛ در آغوشم گیر، گرمایت را حس می کنم. من یک نوزادم ؛ گرمم نگهدار، احساس راحتی می کنم. من یک نوزادم ؛ رهایم کن، با شوق به سویت می شتابم. من یک نوزادم ؛ برایم بنواز، گوش می کنم. من یک نوزادم ؛ در گوشم نجوا کن، صدایت را پاسخ می دهم. من یک نوزادم ؛ به گریه ام توجه کن، به پشتیبانیت دل می بندم. من یک نوزادم ؛ در آغوشم گیر، آرام می شوم. من یک نوزادم ؛ دستانم را لمس کن، انگشتانت را می گیرم. من یک نوزادم ؛ با من حرف بزن، از تو یاد می گیرم. من یک نوزادم ؛ به من عشق بورز، با تمام وجودم به تو عشق می ورزم . من یک نوزادم ؛ برایم دعا...
10 ارديبهشت 1391

داستان مرد شدن کارن

سلام مرد مامان.................اقا کوچولو     امروز روز سختی رو گذروندی عزیز مامان.................برات بمیرم و درد کشیدنت رو نبینم صبح با دستای لرزون زنگ زدم مطب دکتر و وقت گرفتم..............همیشه از یه همچین روزی میترسیدم.........ولی خوب کاری نمیشه کرد و باید انجامش داد ساعت ۸ با بابا حمید رفتیم مطب و.......................... دوست ندارم بنویسمش چون خاطره بدی تو ذهنم هستش.........   به زور استامینفن و دیفن خوابش برده...........هنوز اثار درد تو چهرش معلومه الهی بمیرم که هنوز میسوزه     ...
9 ارديبهشت 1391

کارن و جوراباش

کلا کارن با جوراب پا کردن مشکل داره ............ ببینین فقط........... اقا کارن خوش تیپ و جوراب پوش چند دقیقه بعد و حالا...................فقط جورابو داشته باشین و کارن خوشحال که موفق به دراوردن جوراب شد اینم یه روز دیگه   نمیدونم ایراد از کش جورابه یا کارن از جوراب پوشیدن خوشش نمیاد   ...
5 ارديبهشت 1391

نچ نچ

                                         ................ای دایی امیر بد جنس .................. ببینین با من چیکار کرده اخه   مامان ولم کن انقدر عکس ننداز ......خوابم میاد ...
2 ارديبهشت 1391