کارن عزیز ماکارن عزیز ما، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 29 روز سن داره

عشق مامان و بابا

کارن یک روزه

وای مامان قربونت بره که یک روزه شدی عسلم   یک روزه اومدی ولی به اندازه یه دنیا دلمونو بردی و عاشقمون کردی   و بهترین بابای دنیا   کارن میگه: وووااااااااییییییییییی چقدر دنیا روشن بود. اصلا نمیتونستم چشمهامو باز کنم.ولی بعد از چند دقیقه جرات کردم و تونستم چشمهامو باز کنم. ولی نمیدونم چرا زودی خوابم گرفت... .وقتی که بیدار شدم دیدم تو یه تخت کوچولو کنار تخت مامان هستم ویه عالم آدم دور و برم هستن... مامان و بابا هم با دقت بهم نگاه می کردن و معلوم بود خیلی خوشحال هستن. خلاصه همه اومده بودن دیدن من فکر نمیکردم اینقدر آدم مهمی باشم همش در حال عکس گرفتن از من بودن. " بابا این نورا چیه هی مین...
14 اسفند 1390

خوش اومدی عزیز دلم

سلام نفسم........سلام زندگیم   میخوام بهترین روز زندگیم یعنی ۱۹ بهمن ۱۳۹۰ رو برات تعریف کنم روزی که خدا فرشته نازنینمو سالم تو اغوشم گذاشت..............اون روز شد بهترین روز زندگیم و خاطره ای که هیچچچچچچچچچ وقت از ذهنم پاک نخواهد شد   چهار شنبه صبح ساعت ۱۰:۳۰ در خواب ناز احساس کردم خیس شدم سریع از جام پریدم رفتم دیدیم که بله كيسه ابم پاره شده سریع زنگ زدم به بابا حمید و گفت که زنگ بزنم به بیمارستان منم با دستای لرزون زنگ زدم و گفتن که سریع باید برم بیمارستان .....دوباره زنگ زدم به حمید و گفت که الان خودمو میرسونم بعد سریع پریدم حموم یه دوش گرفتم و زنگ زدم به مامان پروانه .....مامان پروانه از پشت تلفن فهمیده بود که ت...
14 اسفند 1390

اخیش............ خسته نباشیمممممممممم

سلام عزیز تو دلی من برات بگم از جشن سیسمونیت که یک هفته تمام با مامان پروانه و بابا جونی مشغول بودیم تا یه جشن عالی و خیلی خوب رو برگزار کنیم و همینم شد تو سه روز اخر که من حسابی سرگرم کارا بودم شما پسر خیلی خوبی بودی و کلی با مامان همکاری کردی ....الهی قربونت برم که انقدر پسر ماهی هستی ....عاشقتممممممممممممم بخدا و ببخشید که تو این چند روز مامان استراحتش کم بود و شما اذیت شدی قول میدم که تو این چند هفته که به اومدنت مونده حسابی استراحت کنم................ جشن سیسمونی شما در تاریخ ۱۴/۱۱/۱۳۸۹ روز پنجشنبه برگزار شد .....یه مهمونی خانومانه که به صرف شام ((سوپ قارچ-پیراشکی گوشت-کشک بادمجان-سالاد ماکارانی-سالاد الویه)) بود.........وک...
16 بهمن 1390

اتاق خوشگل پسرممممممممممممم

عزیز تو دلی مامان و بابا.........شیرینی زندگی..........روشنایی خونه  به سلامتی اتاقت رو چیدیم و کارهامون تموم شد ...........   مبارکت باشه عزیزممممممممممممممم   ست تخت و پارک لباس های تو خونه ایت کلاه و جورابات وسایل بهداشتی پیشبندات ست تختخواب   تخت و پارک کالسکه و کریر صندلی غذا     ...
11 بهمن 1390

اتفاقات در هفته36

هفته۳۶بارداری(کودک شما چگونه تغییر می کند؟)   وزن كودك شما هر روز زياد مي شود، تقريبا روزي 30 گرم. وزن او حدود 2700 گرم است و حدود 48.2 سانتي متر طول دارد. موهاي كرك مانند او و همين طور ورنيكس (ماده نسبتا چربي كه بدن او را پوشانده بود و از پوست او در برابر مايع آمنيوتيك محافظت مي كرد) در حال ناپديد شدن هستند. كودك شما همه اين مواد را به همراه ديگر ترشحاتي كه به درون مايع آمنيوتيك مي ريزند، مي بلعد و اين مواد تا زمان تولد در شكم او باقي خواهند ماند. اين مخلوط سياهرنگ كه مكونيوم ناميده مي شود، اولين مدفوع كودك شما را تشكيل خواهد داد. در انتهاي اين هفته كودك شما كامل شده است. به كودكاني كه در بين هفته هاي سي و هفتم و چهل و دوم به دنيا ...
8 بهمن 1390

اتفاقات در هفته35

هفته۳۵بارداری(کودک شما چگونه تغییر می کند؟)   كودك شما در حال بزرگ شدن است! وزنش بيشتر از 2250 گرم شده و طول بدن او هم كمي بيشتر از 45.7 سانتي متر است. هرچند رحم شما جاي گرم و نرمي است، اما چون فضاي داخل رحم كمي كوچك است كودكتان نمي تواند در آن شيرجه بزند يا غلت بخورد! البته او همچنان به لگد زدن ادامه خواهد داد. اكنون كليه هاي او كاملا رشد كرده اند و كبد او نيز مي تواند مقداري از ضايعات بدن را فرآوري و دفع كند. رشد فيزيكي كودك شما تقريبا به پايان رسيده است و او در چند هفته آينده فقط وزن اضافه خواهد كرد     ...
1 بهمن 1390

عاشقم کردی

سلام عزیز مامان .......   خوبی گل پسرم ........تاج سرم........... امروز با بابایی رفتیم سونوگرافی ....بابایی به خاطر مشغله کاری زیاد یکم دیر اومد و به خاطر دیدن تو تا اخرین حد گاز داد تا زود برسیم و عشقمون رو ببینیم...همش نگران بودیم که نکنه نتونیم امروز ببینیمت ولی وقتی رسیدیم دیدیم اووووووووووووه چقدر شلوغه و حدود نیم ساعت نشستیم تا نوبتمون شد رفته بودیم پیش همون اقا دکتره که با حوصله تمام سری قبل شما رو بهمون نشون داده بود اول از همه صورت نازت رو بهمون نشون داد .............الهی قربونت بشم که مثل ماهی دهن کوچولوت رو هی باز و بسته میکردی ...........و یه زبون درازی هم بهمون کردی که منو بابایی مرده بودیم از خنده ...........ولی...
25 دی 1390

اتفاقات در هفته34

هفته۳۴بارداری(کودک شما چگونه تغییر می کند؟)   وزن كودك شما به 2155 گرم رسيده است و اندازه بدن او هم حدود 45.5 سانتي متر شده است. لايه هاي چربي كه براي تنظيم دماي بدن او بعد از تولد مورد نياز است در حال كامل شدن هستند كه در نتيجه بدن كودك شما حالت گردتري به خود گرفته است. سيستم عصبي مركزي او در حال تكميل شدن است و اكنون ريه هاي او كاملا رشد كرده اند. اگر از احتمال بروز زايمان زودرس نگران هستيد بايد بدانيد كه تقريبا 99% از كودكاني كه به اين مرحله از رشد مي رسند در خارج از رحم نيز قادر به ادامه حيات خواهند بود و بسياري از آنها به عوارض درازمدت ناشي از زايمان زودرس مبتلا نخواهند شد.     ...
24 دی 1390

نهمین ویزیت دکتر

سلام جیجر مامان   امروز نوبت دکتر دارم بابایی عصری اومد دنبالم و رفتیم دکتر ..........برای اولین بار مطب خلوت بود و زود رفتم تو...........خانم دکتر فشارم رو گرفت و طبق معمول ۱۳ رو ۸ بود وزنمم که شده ۷۴..........صدای قلبت رو هم شنیدم که خدا رو شکر طبیعی بود...........این سری خانم دکتر بهم قرص امگا۳ داد..............امروز با خانم دکتر خیلی صحبت کردیم و بیمارستانم از پارسیان به صارم تبدیل شد........
21 دی 1390